NOTICE: If you are not viewing this site in Persian, the content on this page may have been automatically translated using Google Translate and may have some inconsistencies.
نویسنده: سهراب اسفندیار
بیش از چهل و سه سال از پیروزی انقلاب منحوس اسلامی و سلطهٔ واپسگرا ترین و متحجر ترین رژیم تاریخ مدرن بر ایران میگذرد. کمتر کسی از مخالفین رژیم چه از طیف چپ، چه میانه و چه راست فکر میکرد که جمهوری نوپای اسلامی بتواند بیش از 4 دهه دوام بیاورد. اما رژیم ماند، بحران ها را یکی از پس دیگری پشت سر گذاشت، مخالفانش را ترور یا تبعید کرد و توانست با ایجاد جو سرکوب و آباد کردن زندان ها خودش را تثبیت کند.
مردم ایران و چه بسا منطقه و جهان از جانب رژیم در طول این دهه ها مصائب و مشکلات زیادی را متحمل شدند. اشتباه بزرگی که در سال 57 رخ داد به قیمت از دست رفتن زندگی هزاران نفر و هدر رفتن عمر چند نسل از جوانان این مرز و بوم تمام شد. این اتفاقات افتاد تا ایدئولوژی اسلامی و غارتگر حاکمان بتواند به درستی کار کند. رژیم تئوکراتیک اسلامی که از باب ماهیتش در جهان نمونه ای هم ندارد با وجود همهٔ فلاکتی که بر سرمان آوار کرد اما لااقل در این میان یک نکته اساسی را برای مردم روشن ساخت، که انصافا شیرینی فهمیدنش کم از تلخی این سالیان ندارد. زنده نام استاد احمد کسروی سالها پیش از فاجعهٔ شوم ۲۲ بهمن، هشدار داده بود که ما یک حکومت به فقیهان و عمامه داران بدهکاریم تا یک بار برای همیشه به ذات و ماهیت پلید این قشر مزور و ریاکار پی ببریم. این نکته بار دوم به زبانی دیگر و در همان سال 57 توسط زنده یاد دکتر بختیار به مردم گوشزد شد اما در آن بلبشوی اسلامگرایی و آخوندیسم نزد توده ها و حتی روشنفکران (به جز چند نفر) خریداری پیدا نکرد.
آن سخن کلیدی و نکتهٔ طلایی چیزی نبود جز “جدایی دین از سیاست” که در برههٔ کنونی برای هر فردی که اندکی آگاهی سیاسی و اجتماعی داشته باشد، اهمیت و ضرورتش کاملا واضح است. سخنان دیروز بختیار و کسروی، امروز به خوبی درک شده و سرانجام شومی که مرغ طوفان از دیکتاتوری نعلین میداد را 85 میلیون ایرانی هر روزه با چشمان خود می بینند و با گوشت و پوست خود حس می کنند.
خیلی برایمان گران تمام شد تا بفهمیم اختلاط دین و سیاست و از آن بدتر حضور روحانیان و مبلغان دینی بر مسند کار و از آن هم بدتر ایدئولوژیزه کردن این دخالت مذهبی چه مخلوط زهراگین و چه ترکیب فاجعه آفرینی است. اختلاطی که علاوه بر سقوط و نابود کردن دین و ارزشهای دینی، اخلاق اجتماعی را هرز برده و یک سیر قهقرایی را بر جامعه حکفرما میکند. حتی امروزه میبینم حیوانات و محیط زیست هم از شر این بلای مهلک در امان نیستند.
خوشبختانه شاهدیم علاوه بر اکثریت تودهٔ مردم، امروز بعضی از روحانیان و طلبه های جوان نیز متوجه این اشتباه و در واقع فاجعه آفرین بودن آمیختن دین و سیاست شده اند، خبرهای ضرب و شتم یا کشتار آخوندها، آتش زدن کتب مقدس، دین گریزی جوانان و منفور شدن این قشر در میان مردم، همگی کدهایی هستند که از شکست مطلق پروژهٔ التقاط دین و سیاست در نظام اسلامی حکایت دارند.
این روزها دیگر تقریبا همه از فعال سیاسی تا غیر سیاسی دریافته اند که اتفاقا دیانتشان عین سیاستشان نیست که اگر باشد حاصلش همین جهنمی است که در ایران و عراق و افغانستان و … شاهدش هستیم. این روزها دیگر مشکل عیان است و چه حاجت به بیان، بلکه همه بدنبال راه حلی برای خلاصی از این وضعیت هستند. به راستی کلید ماجرا کجاست؟ راه درمان چیست؟
علوم سیاسی و اجتماعی و خصوصا جامعه شناسی سیاسی در این مورد بخصوص، دو راه پیش پایمان میگذارند که هر کشوری که توانسته از گسست های تاریخ به سلامت عبور کند و به پیشرفت و توسعه برسد از یکی از این دو راه طی مسیر کرده…
آن دو راه عبارتند از: 1- سکولاریسم، 2- لائیسیته
دربارهٔ این دو مفهوم گفته ها و نوشته ها بسیار است، اما اگر بخواهیم تعاریفی مختصر و مفید از آنها داشته باشیم:
– سکولاریسم به معنی گیتی گرایی است. یعنی تفکر این دنیایی، یعنی ملاک نظر و عمل را نه آسمان بلکه زمین قرار دهیم. یک جنبش اجتماعی – فرهنگی و محصول انگلستان و آمریکاست که بر اساس آن و در طی یک روند تدریجی میان مذهب و کلیسا همزیستی مسالمت آمیز برقرار و از دخالت های کلیسا در امور مملکتی کاسته شد و رابطهٔ مذهب و کلیسا دچار یک تحول گشت. اما این دو نهاد به صورت کامل از هم جدا نشدند، بلکه رابطه و بده بستان آنها یا دولتی شد، یعنی کلیسا زیر نظر نفوذ نهاد دولت/ حکومت قرار گرفت (البته بدون آنکه به اصل آزادی مذهبی و عقیدتی لطمه ای وارد شود) مثل مورد دانمارک و انگلیس، یا به یک جدایی نسبتا سست و نه قاطع و همه جانبه انجامید، مثل ایالات متحدهٔ آمریکا.
لائیسیته اما واژه ای با ریشه های یونانی – لاتین و متدی است محصول کشور فرانسه که برای نخستین بار در این جغرافیا اجرایی و در قانون اساسی 1905 این کشور مندرج شد. لائیسیته برخلاف سکولاریسم ابزاری سیاسی و کارکردی است، تاثیرش آنی است و نه تدریجی، حد و حدودش مشخص است و مفهومی جامع و مانع دارد که دایر بر جدایی حوزهٔ عمومی از خصوصی و انفکاک قاطع نهاد دین از نهاد سیاست و ایدئولوژی زدایی از دستگاه دولت/حکومت است.
کشورهای تیپیک سکولار عبارتند از: انگلستان، آمریکا، آلمان، سوئد (به طور کلی کشورهای دارای کلیسای پروتستان)
از کشورهای لائیک میتوان به فرانسه (سردمدار لائیسیته)، ترکیه (از زمان آتاتورک تا پیش از اوج گیری اردوغانیسم در اوایل قرن بیست و یک)، ایتالیا، اسپانیا، مکزیک، ایالت کبک کانادا و کشورهای نیمه لائیک دیگری مثل: بلژیک و پرتغال اشاره کرد (به صورت کلی کشورهایی با کلیسای کاتولیک)
اگر با توجه به نظر دکتر رضا هازلی در مقالهٔ «انقلاب ایرانی، هم ایدئولوژی و هم متدولوژی» بخواهیم خیلی خلاصه و فشرده خاستگاه این دو مفهوم را فرموله و از هم سوا کنیم، باید بگوییم:
– سکولاریسم پاسخ کشورهای شمال اروپا و لائیسیته راه حل کشورهای جنوب اروپا (به ویژه فرانسه) به ارتجاع مذهب مسیحیت در دوران کلیسا سالاری بود.
* دو مفهوم، یک روند و یک صفت:
همانطور که گفته شد سکولاریسم و لائیسیته (لائیسیسم) دو مفهوم و دو رویکرد جداگانه نسبت به تعیین تکلیف کردن جایگاه اقتدار دینی و سیاسی (عرصه های خصوصی و عمومی) در یک واحد انسانی هستند و نباید آنها را با هم خلط کرد. لائیسیته یک «شیوه نامهٔ قانونی» است که روند انتقال هستی شناختی یک فرهنگ از «آن جهان» به «این جهان» را در پیشگاه جامعه رسمی و علنی کرده و به هنجاری برای رشد و بلوغ باشندگان یک جغرافیا تبدیل میکند. بنابراین باید بین سکولاریسم به عنوان یک منطق و سکولاریزاسیون به عنوان یک روند تدریجی کمرنگ شدن یا از بین رفتن ایمان/شریعت مذهبی نیز تمایز قائل شد. سکولاریزاسیون یک جامعه پیش شرط و مقدمه ای برای اجرای «قانون» لائیسیته در آن جامعه است.
همینطور در کتاب «لائیسیته» اثر گی آرشه از قول موریس باربیه اندیشمند فرانسوی نقل شده که از نظر زمانی باید بین واژهٔ «لائیسیته» به عنوان یک اسم و واژهٔ «لائیک» به عنوان یک صفت نیز تفاوت گذاشت:
«صفت «لائیسیته» بر اسم لائیسیته تقدم دارد، واژهٔ لائیک بر حسب اینکه تمایز با کشیش مسیحی را مشخص کند یا در مقابل امر دینی قرار گیرد دو معنای متفاوت دارد. نخستین معنا به قرون وسطا میرسد یعنی دوره ای که کشیشان مسیحی از لائیک ها (مردم عادی و مدنی) متمایز میشدند. دومین معنا نسبتا تازه است و در سدهٔ نوزدهم پدید آمده است. بآری، لائیسیته به دومین معنای واژهٔ لائیک حوالت میدهد؛ بدین گونه که… جنبهٔ دینی نداشتن یا با هر دینی بیگانه بودن را مشخص میکند»
– حال با این تفاسیر ما ایرانیان باید به سراغ کدام مفهوم و منطق برویم؟ لائیستیه یا سکولاریسم؟
برای درد مزمن تئوکراسی اسلامی درمان کدام است؟ به کدامین شیوه باید ره سپرد تا هم جدایی با تمام توانش محقق شده، هم کرامت دین و دین مداران نگاه داشته شود و هم حق کسی سلب نگردد؟
– ما لائیسیته خواهان و کنشگران لائیک ایران بر این جمله ایم که:
“دوای درد جامعه، در یک کلام لائیسیته”
در واقع تاکید ما روی واژهٔ لائیسیته چند دلیل دارد، نخست به این دلیل که یک سامانه لائیک تنها مکانیسم اجرایی، کارآمد و پایدار برای جدایی دین از سیاست را فراهم میکند. دوم به این دلیل که لائیسیته نه تنها دین را از نهاد سیاست (اقتدار سیاسی) بلکه از دیگر عرصه های عمومی و نهادهایی که مرتبط با این حوزه هستند (از قبیل اقتصاد، فرهنگ، هنر، ورزش و …) جدا کرده و دلیل سوم اینکه لائیسیته اگر برقرار گردد دیگر نباید نگران بازگشت وضعیت سابق، حال چه 20 سال دیگر یا 100 سال دیگر بود. اما دلیل آخر اصرار ما بر لائیسیته و ترجیح آن بر سکولاریسم، وحدتی است که میتواند در صفوف مبارزان و مخالفان رژیم اسلامی ایجاد کند. چرا؟ چون دقیقا ویژگی ای دارد که نقطهٔ مقابل نظام اسلامی است. محتوایی را ایجاب میکند که خلاف چیستی رژیم فقاهتی است. واروی آن است، همان کلیدی است که قفل جمهوری اسلامی (اسلام سیاسی) را باز میکند و دقیقا بر آن منطبق است. یک واژهٔ کمتر شناخته شده، مغفول مانده و البته «دستکاری شده» ولی با پتانسیل بالا برای پیشبرد جنبش اعتراضی مردم ایران. همانطور که جناب رامین کامران از مروجین قدیمی لائیسیته بارها اشاره فرموده اند ما بر این باوریم که لائیسیته میتواند همان نقشی را در ائتلاف و همگرایی میان مبارزان داشته باشد (زیرا همهٔ افراد و گروه ها علی رغم اختلافات و افتراقات گوناگون کم و بیش در پس راندن مذهب و اقتدار مذهبی اتفاق نظر دارند) که واژهٔ مشروطیت در زمان قاجار داشت و همان کاری را بکند که مشروطه کرد و احیانا همان نتیجه ای را بدهد که مشروطیت داد، یعنی درهم شکستن اتوکراسی بستهٔ قاجار (پیروزی انقلاب) و این بار در قالب خلع قدرت از رژیم توتالیتر اسلامی – شیعی – ولایی.
** 120 سال پیش مشروطه، امروز لائیسیته … چرا که نه؟ **
– اما چرا لائیسیته آری و سکولاریسم نه ؟
لائیسیته پشتوانهٔ اجرایی داشته و میتوان با «درصد بالایی» از کارکردش مطمئن بود، در صورتی که سکولاریسم در واقع ایدهٔ جدایی مذهب از حکومت/سیاست است نه بیشتر و ضمانت اجرایی لازم را ندارد. (به طور مثال در بزرگترین کشور سکولار یعنی آمریکا میبینیم که دین از سیاست «کاملا» جدا نیست و مشکلات عدیده ای در این زمینه وجود دارد. برای نمونه میتوان به موضوعاتی مانند: الزام سوگند خوردن رئیس جمهور منتخب ایالات متحده به انجیل در مقابل یک کشیش، موانع موجود در راه قانونی شدن حق سقط جنین با مخالفت سنت گرایان مسیحی و ممنوعیت کتاب هری پاتر به فتوای کلیسا در یکی از ایالت ها اشاره کرد)
لائیسیته اصولا برای کشورهایی که سابقهٔ غلیظ مذهبی داشته و با مذاهب و مسلکهایی سروکار دارند که از پایه های قدرتمندی در جامعه برخوردار بوده اند مناسب تر است. در مورد ایران، مذهب شیعهٔ دوازده امامی جعفری از این سنخ است. در حالیکه سکولاریسم در کشورهایی به وقوع پیوست که اصلاحات مذهبی را پشت سر گذاشته و اکثریت ساکنانش پیرو مذهب پروتستان یا اقمار آن چون کالوینیسم و لوتریانیسم بودند.
جای تاکید دوباره دارد که لائیسیته «قانون» است، و سکولاریسم عرف، بنابراین لائیسیته از پشتوانهٔ قانونی و حمایت قانون برخوردار است اما سکولاریسم فقط یک توافق نظری است که در حوزهٔ سیاست نمیتوان بدان تکیه کرد چون قوام و دوامی ندارد و راه مذهب، دغلکاران مذهبی و روحانیان را برای دخالتگری در مصلحت عمومی همچنان باز میگذارد. بدین صورت که اگر از در نتوانند وارد شوند، «حتما» از پنجره خواهند آمد!
لائیسیسم یک «پراتیک معین و مؤثر سیاسی» است، اما سکولاریسم یک «تئوری در کلیت نامعین اجتماعی – فرهنگی» است که نمود و عینیت یافتن آن بستگی به شرایط مختلف زمانی و مکانی جامعهٔ هدف دارد. «برنامه های» لائیسیته بصورت روشمند قابلیت «نقد و ماده شدن» و «اهداف» سکولاریسم بیشتر حالت «نسیه» دارند لذا هیچ آدم عاقلی نقد را ول نمیکند تا نسیه را بچسبد!
به عبارت دیگر سکولاریسم برای کشورهایی مثل سوئد، بریتانیا و آلمان مناسب است که سابقهٔ چند قرن فلسفه و علم زمینی دارند، فیلسوفان این دنیایی و سکولار مسلک در این کشورها پایه ها و بنیان های نظری قدرتمندی را به وجود آورده اند و حاصل این سابقهٔ فرهنگی باعث شده که مردمان در این جوامع از بدو تولد دارای تفکری لائیک بوده و اصولا دین و مذهب برایشان همچون غذا و رنگ مورد علاقه، امری شخصی تلقی گردد. در این کشورها برای مهار مذهب شیوهٔ سکولاریسم کافی است اما در ایران و در منطقهٔ اسلام زدهٔ خاورمیانه که هر چیزی رنگ و بوی اسلامی دارد و غلظت خرافات و تحجر بالاست، این کار شدنی و کافی نیست. در واقع دینامیسم این جوامع سنتی/مذهبی و بت تقدس که هنوز در حیات اجتماعی بخشی از مردمان آن جایگاه دارد، اجازهٔ چنین کاری را نمیدهد و تنها باید یک مرجع بالا دستی این جدایی را قانونا و اساسا اعمال کرده و از آن نگهبانی نماید تا آزادی مذهبی و آزادی «از» مذهب به طور کامل حاصل شده و لطمه ای بدان وارد نگردد.
اگر بخواهیم دو مفهوم را خیلی ساده و عامیانه با هم مقایسه کنیم شاید بهترین نمونه، قضیهٔ جزء و کل باشد. اگر سکولاریسم قسمتی از یک خانه باشد، لائیسیته کل خانه است و سکولاریسم را در بر میگیرد. در اصل کاری که سکولاریسم از انجام آن عاجز است، لائیسیته بی کم و کاست انجام میدهد، آن هم تضمینی.
یکی از دلایل اصلی در نفی سکولاریسم این است که ایران در زمان محمدرضا شاه سیستمی سکولار داشت و شاهدیم که نتیجه اش چه شد، این سیستم در ایران کارگر نیفتاد و از درون آن یک نظام مخوف مذهبی سر بر آورد.
اما ایران پیش از این هم تجربهٔ لائیستیه را داشته. در زمان پهلوی اول، رضاشاه پس از سفر به ترکیه با الهام از لائیسیزاسیون دستوری آتاتورک، آمد و یک شمه ای از لائیسیته را در ایران به اجرا گذاشت (البته عرفی گرایی پیش از آن سفر و با اقدامات و ابتکارات زنده یادان داور و جناب فروغی آغاز شده بود) اما چون اینکار توسط یک حکومت اقتدارگرا (اتوریتر) و از بالا اعمال شد، عمرش با رفتن رضاشاه پایان یافت و لائیسیتهٔ رضا شاهی به سکولاریسم محمدرضا شاهی تنزل پیدا کرد. کوتاه سخن آنکه در تحلیل نهایی باید گفت دوران رضا شاه به تعریف لائیسیته نزدیک تر است و دوران شاه به مفهوم سکولاریسم بیشتر شباهت دارد.
نکتهٔ مهمی که وجود دارد این است که ما این بار لائیسیته را با دمکراسی میخواهیم تا مکمل یکدیگر باشند، تنها اینچنین است که اثرات و نتایجی که مد نظر داریم ماندگار خواهند شد. این دفعه قرار است لائیسیته نه یک فرمان اجباری و از بالا به پایین، که یک قرارداد دو طرفه بین مردم و دولت/حکومت باشد تا همه از آن نفع ببرند و راضی میدان را ترک کنند. به قول معروف یک توافق برد – برد، بدون خونریزی! شرط تعالی اخلاقی، فرهنگی و فکری یک جامعه، آزادی بی قید و شرط شهروندان در حوزه های اندیشه، وجدان، بیان و ابراز وجود است زیرا تنها در چنان شرایطی است که شکوفایی و بالندگی معنوی و فلسفی انسان امکان بروز میآبد، این چشم انداز زیبا و رؤیایی در یک نظام لائیک به بهترین و سازمان یافته ترین شکل ممکن، دست یافتنی است و مورد پاسداشت خواهد بود.
خواست لائیسیته از زمان مشروطیت در ایران ریشه داشته و توسط فرقهٔ دمکرات مجلس دنبال میشده اما مشروطهٔ مشروعهٔ حضرات آخوند و ملا، مانع گنجاندن آن در متمم قانون اساسی شد.
در پایان بد نیست نگاهی بیندازیم به اهمیت و ضرورت جدایی دین از سیاست و عدم دخالت روحانیان در ادارهٔ امور کشور از زبان یک سیاستمدار بزرگ و محترم یعنی احمد قوام السلطنه که بیان میدارد:
“من به همان اندازه که از عوام فریبی در امور سیاسی بیزارم، در مسائل مذهبی نیز از ریا و سالوس منزجرم. کسانی که به بهانهٔ مبارزه با افراطیون سرخ، ارتجاع سیاه را تقویت نموده اند، لطمهی شدیدی به آزادی وارد ساخته و زحمات بانیان مشروطیت را از نیم قرن اخیر به این طرف به هدر داده اند. من در عین احترام به تعالیم مقدسهٔ اسلام، دیانت را از سیاست دور نگاه خواهم داشت و از نشر خرافات و عقاید قهقرایی جلوگیری خواهم کرد. نیت قلبی من این است که باید دین را از سیاست جدا کرد. روحانی باید به وظیفهٔ روحانیت عمل کند. دیگر چه کار به حاکم فلان شهر یا رئیس گمرک یا انتخابات فلان محل دارد؟”
– کارکرد شعار لائیسیته همان کارکرد شعار مشروطه در انقلاب مشروطیت است.
– کارکرد شعار لائیسیته همان کارکرد شعار ملی شدن نفت در جنبش ملی است.
– کارکرد شعار لائیسیته همان کارکرد شعار جمهوری در انقلاب بد فرجام 57 است.
* لائیسیته یک شعار محوری است که میتواند مردم را گرد خود جمع کند زیرا نیاز روز جامعه است.
* لائیسیته شمشیر داموکلس بالای سر نظام اسلامی است.
* بی شک راه بهروزی و رستگاری ایران از بلوار لائیسیته میگذرد.
ختم کلام: لائیستیه ختم ماجرای استبداد مذهبی است. با برقراری لائیسیته و حکومت لائیک، پروندهٔ کهنهٔ دخالتهای مذهب در امور جامعه که از زمان باستان در ایران ریشه دارد و از دوران صفویه وخیم تر شده برای همیشه بسته خواهد شد.
یگانه راه عقلانی مقابله با هیولای اسلام سیاسی به گواه تاریخ و فلسفهٔ تاریخ، فلسفهٔ سیاسی و علوم اجتماعی تنها و تنها #لائیسیته است. باشد که ایران لائیک آینده به عنوان سرمشق و الگویی موفق برای دیگر ممالک اسلام زدهٔ منطقه و جهان تلقی شود که حتما همین گونه خواهد بود.
«با مهر ایرانی، مهر ایران را یاری کنیم»
– نسخهٔ ابتدایی یادداشت حاضر در سال ۷۷۵۷ میترایی، ۱۳۹۸ خورشیدی و برای تارنمای سازمان ایران – لیبرال نگاشته و در سال ۷۷۶۰ میترایی- ۱۴۰۰ خورشیدی، اصلاح و تکمیل شد. این نسخهٔ نهایی مقاله است.
– Cohrɑb Єcfundↄɑr
سهراب اسفندیار – هموند انجمن مهر ایران
“We are improving our website to offer the best experience for our growing community.”