برآورد دیدگاهسنجی «امرداد» 324 ● کاوهی آهنگر و آرش کمانگیر بالاتر از رستم
خبرنگارامرداد-سورنا لطفی :
نهتنها ایرانیان، بلکه بسیاری از مردم جهان نام بزرگترین پهلوان استورهای ایران را میدانند. ادب و فرهنگ ایرانی پر از یاد و گرامیباد این چهرهی نامدار و برجسته است. شاهنامهی سترگ و جاویدان فردوسی، بیشتر از هر کسی نام وی را آوردهاست و از وی داستان و سخن رانده است. شاهنامه؛ کسی را بزرگتر از وی ندانسته است و همهی کارهای شگفت را به او پیوند داده است. او در هیچ نبردی شکست نمیخورد، هرگز دروغ نمیگوید، از هیچ چیزی بر روی این زمین نمیترسد، مهربان و سخندان است و بنده و بردهی هیچ کسی نیست. همهی منشهای خوب در وی گردآمده است و هزاران سال است که سرمشق ایرانیان بوده و هست. ایرانیان خود را در بیباکی همچون او میدانند.
او کسی است که هفتخان بزرگ را پشت سر گذاشته است و در یکی از خانها، «دیوسپید» را نابود کرده است. او کسی است که کین سیاوش را از تورانیان ستاند و دل ایرانیان را با آن کار شاد کرد. کسی را به مردی، یارای نبرد با وی نبود و آنگاه هم که باید بمیرد، تنها به نامردی و نیرنگ کشته میشود.
نیازی به آوردن نامش نیست. همه میدانیم که او تنها «رستم دستان» فرزند برومند «زال» است. دارندهی رخش و کشندهی اژدها.
هزاران سال است که ما به وی نازیدهایم. و نامش را بر روی فرزندانمان گذاشتهایم. اما امروزه گویا اندکی داستان دیگرگون شده است؛ دیگر کمتر کودکی نامش رستم است. نتیجهی دیدگاهسنجی امرداد «324» نیز کمی به نگرانی ما از اینکه مبادا رستم دستان دیگر آن چهرهی خدشهناپذیر فرهنگ و ادب ایرانی نباشد، دامن زده است. در این دیدگاهسنجی از خوانندگان خواسته شد تا به این پرسش «دوست دارید بهجای کدام چهرهی استورهای باشید؟» پاسخ دهند، از میان چهار چهرهی استورهای به نامهای، آرشکمانگیر، سیاوش، کاوهآهنگر و رستمدستان؛ کمترین امتیاز را رستم آورد.
نمودار امتیازدهی مردم:
ستون آبی روشن کاوه آهنگر، ستون آبی تیره، آرش کمانگیر، ستون بنفش سیاوش و ستون صورتی رستم دستان
نکند دیگر رستم پهلوان بیجایگزین ایران درمیان مردم بهویژه جوانان و کودکان نباشد. نکند «پیلتن» جای خود را به «بنتن»، «بتمن»، «مرد عنکبوتی»، «لیوزدن»، «جومونگ» و... داده باشد. اگر هم داده باشد چندان جای شگفتینیست. در هر خانهای در ایران، هم عکس و هم فیلم این بیگانگان هست و صداوسیما هر روز چندین ساعت از زمان خود و مردم را به این چهرههای بی پایهوبُن، ویژه کرده است؛ اما از استورهی ایران رستمدستان چهچیزی میتوان یافت؟ هیچ!
در فیلمی که با هزینهای بسیار بالا در چند سال پیش ساخته شد و بارهای بار، از تلویزیون پخش شد و خواهد شد؛ نام رستم بر غلام زشتروی و بیچارهی یکی از تازیان گذاشته شده بود. این غلام همواره با پای پیاده در پی صاحب خر سوار خود بود و به وی خدمت میکرد و برده و بندهی او بود. شاید ما بهراستی پذیرفتهایم که همه از ما بهترند.
اما آیا در این روزگاری که همهی کشورها در پی استورهسازی و ساختن تاریخ برای خود هستند، این استورهسوزی و به ریشخند گرفتن فرهنگ نیاکانی از سوی ما، چه جایگاهی دارد و خواهد داشت؟
چه میشد اگر نام یکی از خیابانهای بزرگ شهر، نام ایستگاهی، ورزشگاهی را رستم میگذاشتیم؟ چه میشد از این استورهی نامدار فرهنگ و تمدنمان تندیسهایی ساخته و در میدانهای شهرهایمان میگذاشتیم؟ بیگمان اگر چنین میکردیم، امروز این اندازه با جهان پهلوانمان بیگانه نبودیم. مردم ما اگر نمیخواهند نام رستم را برای فرزندانشان برگزینند، دستکم میتوانند نام وی را برای فرزندانشان بازگو کنند و ویژگیهایش را یادآور شوند. شاید بتوان بزرگترین خویشکاری(:وظیفه) امروز ایرانیان را رساندن فرهنگ و تمدن نیاکانی به آیندگان دانست، آیندگانی که اگر از گذشتهی خود آگاه نباشند، سخنی برای گفتن نخواهند داشت. بیگمان آیندگان راه بهکارگیری درست این سرمایهی جاودانی را بهتر از ما خواهند دانست.
Sign in or sign up to post comments.